لاهیجانی غریب

خاطرات ،دل نوشته هاو دیدگاه های رمضانعلی دمیا

لاهیجانی غریب

خاطرات ،دل نوشته هاو دیدگاه های رمضانعلی دمیا

روایتی از زندگی و مبارزات شهید سید رضا کیاموسوی


با گذشت بیش از 23 سال از شهادت دوست شهیدم سید رضا کیا موسوی  حقیقتا کمتر روزی در زندگی من گذشته است که از یاد او غافل باشم ، از آن جهت که در بین دوستان نزدیک بیش از همه با او مانوس بودم ، همواره خاطراتش  نزد من زنده است ودر پاره ای اوقات که صحبتی از اودر جمع دوستان یا خانواده  به میان می آید  دلتنگ اوو منقلب  می شوم .

اگر چه شهادت این عزیزبه ظاهر بین ما فاصله ایجاد نموده است ، اما روح بزرگ وگرمای وجودش را  احساس میکنم و اورا ا سطوره والگوی تمام عیار زندگی خود دانسته وهمواره از او مدد می گیرم .

از سال گذشته تعدادی از عزیزان جوان شهرما لاهیجان  که مشغول جمع آوری وثبت خاطرات شهدا بودند ، بنا به توصیه وسفارش برخی از همرزمان ودوستان قدیمی با اینجانب تماس گرفته وخواستار مصاحبه ودراختیار قرار دادن خاطراتم از شهید سید رضا کیا موسوی شدند .

از آنجائیکه هیچ گاه در خود صلاحیت واهلیت لازم را در توصیف ویژگی های شهدا نمی دیدم ابتدا از این کار امتناع کردم ، اما وقتی که با اصرار دوستان  مواجه شدم و اطمینان حاصل نمودم  که آنها  از روی  صمیمیت وصداقت  قصد خدمت دارند ،  از   تصمیم قبلی  خود  صرفنظر نموده  و پس از کسب اجازه از  خانواده(مادر وبرادر )شهید مبادرت به انجام مصاحبه نمودم .

از آن زمان تا کنون چند مرحله مصاحبه های حضوری( در تهران و لاهیجان) و غیر حضوری (بصورت مکتوب ) باعزیزانی از موسسات فرهنگی مختلف انجام دادم .

از وقتی که  گفتگو ها انجام گرفت ، این دغدغه در ذهن من ایجاد شد که مباداحق مطلب را ادا ننموده باشم  و نکات مهمی  مغفول واقع شده باشد .

از این رو برای دقت بیشتر تصمیم به نوشتن بخشی از اطلاعات و خاطرات خودگرفتم که اینک  تبدیل به جزوه حاضر شده است  .

 آنچه که در این نوشتار آمده است رابه روح پر فتوح دوست عزیزم سردار شهیدرضا کیا موسوی  تقدیم میکنم وامیدوارم که این کوشش ناچیز  مورد رضایت حضرت حق ومورد استفاده علاقمندان به ویژه  رهروان شهدا قرار گیرد.

رمضانعلی دمیا، زمستان 1388




 


 

پیشینه تاریخی سادات کیا  

خاندان کیاء موسوی از سادات شریف و بزرگ واز مفاخر ومورد احترام مردم گیلان  هستند که با مراجعه به تاریخ استان می‌توان نقش برجسته این سلسله جلیله را درراه هدایت و خدمت به مردم جستجو کرد .

سادات کیاء در واقع از نوادگان امامان معصوم ما بودندکه از جور خلفای وقت از سرزمین حجاز و عراق  به گیلان مهاجرت نموده و در شرق استان به ویژه در لاهیجان و سایر بخش های وابسته به  ارشاد و هدایت مردم می پرداختند و برخی از آنان نیز حکمرانی  بر مردم این خطه را تا عهد صفویه بر عهده داشتند .

مردم گیلان به خاطر ارادت و احترام به سلسله جلیله  کیاء موسوی و همچنین به پاس قدر دانی از زحمات آنها بسیاری از شهرها و بخش های شرقی استان را به نام آنان نامگذاری کردند بطوری که هم اکنون  بسیاری از بخش هاو اماکن شرق گیلان و نیز تا جانب استان مازندران   متبرک به نام این سادات شریف است . مانند کیا شهر- بازکیاگوراب  کیاسرا ناصر کیاده کیا کلایه و...

همچنین مزار سادات کیاء به زیارتگاه مردم تبدیل گردیده که تا امروز در بسیاری از شهرها و قراء گیلان مرقد مطهر این سادات را می توان مشاهده نمود . که برای نمونه در روستای ملاط شهر لنگرود در محله میدان لاهیجان ملقب به چهار پادشاهان و ...تعدادزیادی از آنها مدفون می باشند

دوران تولد

شهید کیاء موسوی در سال 1342 در شهر لاهیجان دیده به جهان گشود .

پدر بزرگ ایشان حجه الاسلام کیاء موسوی ملقب به قاضی از روحانیون برجسته شهر وپدر ایشان مرحوم سید جلال کیاء موسوی شخصی زحمتکش بود که به حرفه رانندگی کامیون در کارخانه چای مرحوم کریم  اشتغال داشت .

مادر شهید زن مهربان و رنج دیده ای است که با زحمات بسیار به تربیت فرزندان خود همت گمارده است .

وضعیت زندگی آنان در سطح پایین جامعه و همراه با مشکلات ومشقت هایی همانند سایر مردم آن روزگار بود ه است .

شهید سید رضا فرزند ارشد خانواده بود که پس از او یک برادر و سپس خواهرش بدنیا می آیند .

دوران کودکی و نوجوانی

شهید کیا ءموسوی در خانواده ای کارگری و البته با ریشه و اصیل رشد و نمو پیدا کرد مانند سایر همسالان خود به مدرسه رفت  وادامه تحصیل داد .

استعداد ،تیز هوشی و طبع لطیف او از همان دوران کودکی هویدا بود ودر مقایسه با همسالان خود ویژگی های برجسته ای داشت .

دوره نوجوانی او مصادف با اوج گیری انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی  (ره ) بود و سید رضا که سری پر شور داشت بی درنگ به این نهضت پیوست و فعالیتهای انقلابی خودرا علیه نظام ستمشاهی آغاز نموده و برغم پایین بودن سن در اکثر راهپیمایی ها و در گیری های آن زمان نقش و حضور فعال داشت .

بدین ترتیب شخصیت و هویت او به تدریج در چنین فضایی شکل گرفته ورشد پیدا می کند   .

در این زمان بود که  بر اثر مبارزات مردم ایران سرانجام نظام  پهلوی سرنگون و انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) دربهمن ماه سال 1357 پیروز می شود و در این هنگام شهید عزیز ما به سن پانزده سالگی رسیده بود .

وی پس از پیروزی انقلاب در کنار ادامه تحصیل به فعالیتهای انقلابی خود در همکاری با نهادهای مختلف ادامه داده و با انجام فعالیت های فرهنگی ، تبلیغی  و حضور در جهاد سازندگی جهت کمک به محرومین ، فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و ... در حد توان خود  به دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی اقدام می نماید .               

بر اثر آزادی هایی که از نعمت انقلاب اسلامی بوجود آمده بود متاسفانه شهر لاهیجان عرصه فعالیت گروهک های مخالف انقلاب تبدیل شده و این سازمانها با سوء استفاده از شرایط و جو موجود بواسطه تجربیاتی که از سالها کار تشکیلاتی داشتند با شعار های فریبنده خود اقدام به جذب بسیاری از جوانان شهرمی کردند . در این هنگام بود که شهید کیاء موسوی رسالت و نقش و تکلیف خود را بخوبی ایفا  نمود و با اعتقاد عمیق  و شناخت کامل از نهضت و  راه امام خمینی (ره ) به دفاع از امام (ره ) وانقلاب اسلامی همت گمارد.

او که اهل شهر لاهیجان و فردی شناخته شده بود برای طرفداری و دفاع از انقلاب در شرایط آن دوران باید بهای سنگینی را پرداخت می کرد زیرا در این راه سرزنش ها و ملامت های بسیاری از نزدیکان و آشنایان تا تهدیدات و خطرات جدی از سوی طرفداران گروهک های ضد انقلاب متصور بود .

اما با تمام این مشکلات شهید عزیز ما خم به ابرو نیاورد و با صلابت بیشتر و اعتقاد راسخ خود به اهداف انقلاب  اسلامی به راهش ادامه داد .

در همین دوران بود که او وخانواده اش در معرض ابتلاء به امتحان سختی قرار گرفته و به مصیبت از دست دادن سرپرست خانواده (مرحوم سید جلال ) گرفتار می آیند. اگر چه از نظر معیشتی خانواده اش از مستمری بیمه تامین اجتماعی کارگری بهره مند بوده و می توانستند از این راه امرار معاش نمایند ، لیکن از سایر جهات مسئولیت اداره امورزندگی وسر پرستی مادر وبرادر وخواهر کوچکتر عملا بر عهده سید رضا قرار گرفته بود .  اما مصیبت از دست دادن پدر ومسئولیت سرپرستی خانواده آن شهید عزیز را از رسالت انقلابی اش دور نکرد. و در اولین فرصت بدست آمده در اواسط سال1359تقریبا هم زمان باوقوع جنگ تحمیلی به همراه برادر کوچکتر خود(آقای سید حسن کیا موسوی) به سپاه پیوسته وبه صورت تمام وقت  درواحد بسیج خدمت خود را آغاز نمودند .

سردار شهید رضا کیاء موسوی جزء اولین افرادی بود که در آغاز جنگ تحمیلی از شهرستان لاهیجان به همراه جمعی از دوستان عازم مناطق جنگی غرب کشور در منطقه اشنویه می شود واز آن سال تا زمان شهادت حضور وی در جبهه های نبرد با رژیم بعث عراق همچنان تداوم می یابد.

اودر اولین ماههای وقوع جنگ در سال 1359  به همراه گروهی از رزمندگان در منطقه غرب کشور حضور یافته وپس از آن  بطور  مرتب در سال 1360 در جبهه  مریوان -سال1361  جنوب، سال1362 مریوان وازسال1363درمناطق عملیاتی جنوب وغرب کشور حضورمداوم پیدا می کند که  بالاخره در  یازده شهریور  سال 1365 در منطقه غرب حاج عمران در عملیات کربلای 2 به شهادت رسید .

شایان ذکر است در سالهای اولیه پیروزی انقلاب شهرهای شمال کشور به ویژه لاهیجان به دلیل مخالفت گروهک ها با انقلاب اسلامی و سپس اعلان جنگ مسلحانه علیه نظام اوضاع نا آرام داشت و در این دوران اقدامهای خصمانه و تروریستی  برخی از آنها از جمله گروهک منافقین علیه نیروهای انقلابی موجب ناامنی در  منطقه شده بود . در شهر لاهیجان تعدادی از عزیزان ما  از جمله شهید مدافع ،شهید پژوم ، شهید حاج ابوالحسن کریمی  در این سالها توسط منافقین ترور شده  به شهادت رسیدند .

از این رو شهید عزیز ما کیا موسوی هنگامی که از جبهه های نبرد برای مرخصی یا اتمام ماموریت به زادگاه خود باز می گشت هیچگاه مجالی برای استراحت وگذران اوقات فراغت نداشت  و در واقع ازجبهه ای به جبهه ی دیگر که همان جبهه ی مبارزه با ضد انقلاب بود گام می گذاشت و چه شب ها و روز هایی با جانفشانی و از خود گذشتگی  بصورت عاشقانه  تمام وقت در این راه خطیر به پاسداری و مراقبت از نظام ا سلامی و دفع شرارت های ضد انقلاب و حفاظت  از جان ومال و ناموس مردم صرف نموده و از هیچ کوششی دریغ نمی نمود .

 

دلایل ناکامی در ادامه تحصیل و ازدواج

با اوضاع و احوالی که در آن سالها در کشور ما حاکم بود از یک سو وقوع جنگ تحمیلی و از سوی دیگر اغتشا شات داخلی و نیز مشکلات خاص مربوط به سرپرستی خانواده ،امکان ادامه تحصیل برغم داشتن استعداد و هوش سرشار بالاتر از دیپلم ونیز ازدواج وتشکیل زندگی مشترک برای شهید سید رضا میسر نشد

او زمانی که برای خدمت وارد سپاه شد همواره عاشقانه ودلسوزانه کار می کرد وفعالیت ها وتلاش های خود را تعهد و تکلیف شرعی تلقی می کرد و حقیقتا هرگز به کار خود به عنوان شغل و منبع امرار معاش نگاه نمی کرد و بر خود فرض می دانست که تمام توان خود را در راه مقدس حمایت از انقلاب و نظام ا سلامی صرف نماید .

 

فعالیت های انقلابی

اگر بخواهیم خدمات و فعالیت های شهید کیاء موسوی را در یک نگاه احصاء و فهرست نمائیم می توان به موارد زیر اشاره نمود :

1- مبارزات علیه رژیم پهلوی در دوران انقلاب به ویژه سالهای 56 و 57

2- فعالیتهای تبلیغی و فرهنگی و ارشادی در جهت حمایت از نظام اسلامی و دستاورد های آن پس از پیروزی انقلاب

3 همکاری با نهادهای انقلاب ا سلامی به ویژه مشارکت در  فعالیت های جهاد سازندگی برای کمک به محرومین و مستضعفین در امر خانه سازی در شهر لاهیجان

4- مبارزه با گروهک های معا ند نظام به ویژه منافقین تروریست در منطقه شرق گیلان وشهر لاهیجان

5- حضور مستمر در جبهه های نبرد حق علیه باطل از نخستین ماههای وقوع جنگ از سال 1359 تا اوا سط شهریور 1365 که نهایتا منجر به شهادت وی شد .

 

 

 

 

نحوه شهادت

بطوریکه در صفحه ای قبلی نوشتم ایشان در یازدهم شهریور سال 1365 در منطقه عملیاتی حاج عمران در عملیات کربلای 2 به درجه رفیع  شهادت نائل آمد .

در این عملیات که تعدادی از لشکر ها و یگانهای رزم سپاه از جمله لشکر قدس ، تیپ ویژه شهدا و لشکر  بدرو ... مشارکت داشتند ، قرار بود که برخی مواضع مشرف به ارتفاعات منطقه حاج عمران آزاد سازی شده و به تصرف قوای اسلام در آید که در این جنگ نا برابر دشمن بعثی با یگانهای زرهی و ماشین جنگی پیشرفته مقابله نموده و در این هنگام که او جانشینی یکی از گردانهای عملیاتی را به عهده داشت به همراه جمعی از همرزمان خود از جمله شهید  محمد رضا صادق حسنی  با تمام توان ایستادگی نموده و درحالی که در  کمین دشمن قرار داشت به فوز عظیم شهادت نائل می گردد. پیکر آن شهید در منطقه عملیاتی جا مانده و به رغم تلاشهای صورت گرفته امکان انتقال به پشت جبهه به دلیل حجم سنگین آتش دشمن مقدور نشد تا آنکه پس از پایان جنگ گروههای تفحص شهدا از طریق پلاک و برخی لوازم همراه او و سایر شهدای عملیات را شناسا یی و جهت تدفین به خا نواده ها تحویل دادند . و بالاخره پیکر مطهر آن شهید بعد از شش سال انتظار ابتدا درمرکز استان شهر رشت  وسپس درشهر لاهیجان توسط خیل عظیم مردم با تشییع جنازه کم نظیر در قطعه شهدای آرامگاه آسید محمد یمنی  لاهیجان به خاک سپرده شد .

 

خصوصیات اخلاقی و ویژگی های شخصیتی

لازم به ذکر میدانم که من هیچگاه در هنگام بیان خصوصیات اخلاقی و شخصیتی  اشخاص اهل غلو نیستم  و در باره شهید سید رضا هم نمی خواهم او را شخصیتی آسمانی و دست نیافتنی توصیف کنم . اما حقیقتا در مقا یسه با بسیاری از جوانان هم سن وسال و نیز دوستان ما او دارای ویژگی های خاص و منحصر به فردی بود . از نظر اعتقادی دارای ایمانی قوی ، اهل توسل و تزکیه نفس و تهجد بود .

او با ورود به سپاه در آن دوران پر مخاطره بزرگترین و مهمترین تصمیم زندگی خود را می گیرد و این اقدام قبل از هر چیز از خدا باوری، اعتقاد عمیق ، یقین و ایمان قوی او نشات گرفته بود . همین روحیات باعث شد که در هنگام پیش آمدها و موقعیت های خطرناک چه در هنگام در گیری های داخلی با منافقین و نیز در هنگام حضور در جبهه های نبرد شجاعانه و دلیرانه ایستادگی کند . او از مولای خود امام حسین (ع) تاسی جسته و به معنای واقعی شهادت طلب بود و در این راه آگاهانه به آرزوی خود رسید .

لذا جسارت و شجاعت و قاطعیت او هیچگاه از روی تهور و بی باکی  صرف نبوده وهمواره  باورهای قلبی وی را به این مرحله از رشد رساند که از نثار جان و تمام هستی خود دریغ ننماید . حقیربه عنوان دوست نزدیک شهید به دفعات شاهد توسلات و راز و نیازها و در خواست وی از خداوند برای نیل به شهادت  بودم .

در بعضی اوقات که با هم در جبهه بودیم هنگام بیدار شدن از خواب منقلب بود  از او می شنیدم که خواب ائمه اطهار علیهم السلام را دیده است . به اعتقاد من حتی موضوع شهادت به او الهام شده بود .

از دیگر ویژگی های شخصیتی هوش و استعداد سرشار او بود در هنگام بروز مشکلات و بحران های اجتماعی که در آن قرار می گرفتیم،ابتکار عمل داشت وارائه طریق می کرد.

از صفات دیگر او گذشت بود . همه دوستان به دفعات گذشت ، فداکاری و ایثار او را در باره خود و نیز مردم دیده اند و هر یک می توانند خاطرات زیادی را در این خصوص بیان کنند.

و اما در باره مهربانی وی که از ویژگی های ممتاز و برجسته شخصیت اوست، مهربانی و محبت های او به خانواده ، دوستان و مردم و روحیه شاداب و شوخ طبعی اش همه را شیفته خود کرده بودبه طوری که اگر روزی اورا نمی دیدند ، دلتنگ او می شدند.این دلتنگی برای این حقیرنیز با گذشت سالها همچنان وجود دارد و پس از گذشت 23 سال از شهادت سید رضا کمتر اوقاتی در زندگی ام وجود دارد که از یاد او غافل بوده  باشم.

اوقات فراغت

همانطوری که قبلا اظهار  داشتم،درگیری های داخلی،جنگ تحمیلی و در مجموع  اوضاع و احوال آن سالها و تراکم آن سال ها کمتر اوقات فراغتی برای آن شهید باقی می گذاشت.اما او از هر فرصتی که به دست می آورد استفاده بهینه می کرد.برخی فعالیت ها که سید رضا به آن مبادرت داشت،عبارت بودند از:



تحقیقات و مطالعات

علاوه بر مطالعات قرآن و نهج البلاغه و احادیث معصومین(ع)او تقریبا اکثر کتابهای رایج اندیشمندان آن زمان به ویژه کتاب های شهید مطهری،مرحوم شریعتی،جلال آل احمد،آیت الله دستغیب و...را عمیقا مطالعه نموده و گاهی حاشیه هایی بر کتابها می نوشت و توضیحاتی راجع به متون مطالعه شده می نگاشت.

شهید عزیز ما در باره موضوعات مختلف اجتماعی و سیاسی آن زمان مطالبی می نوشت و احساسات و افکار خود را منعکس می کرد.او قلم بسیار شیوایی داشت.شهید کیاموسوی علاوه بر نویسندگی دارای طبع لطیف بوده و اشعار زیبایی می سرود.قطعاتی از اشعار اودر نشریات آن زمان به چاپ رسیده و نیز در محافل ادبی و شب های شعر که به مناسبت های مختلف در منطقه برگزار می شد،برخی از اشعار وی توسط برادرش آقای سید حسن کیا موسوی قرائت می شد.

شهید عزیز ما حتی شب قبل از شهادت خود مطالبی از وضعیت عملیات و هم رزمانش نوشته و احساسات و عواطف خود را در دفتر خاطراتش منعکس می کرد.

از شهید کیاموسوی تا هنگام شهادت چندین دفتر نوشته ها یی مربوط به تحلیل اوضاع سیاسی اجتماعی،خاطرات،شهر و امثا ل آن به جا مانده است.

 از کارهای دیگری که او در هنگام فراقت به آن مبادرت می نمود، فعالیت های ورزشی بود.

قامت رشید و هیکل تنومند و زیبای شهید کیاموسوی مستعد برای ورزش بود.از این رو به او پیشنهاد نمودم که همراه من برای ورزش به زورخانه علی بن ابی طالب(ع) لاهیجان   بیاید. بدین ترتیب ایشان ابتدا جذب ورزش باستانی و سپس به ورزش کشتی که مکمل ورزش باستانی است،روی آورد. استعداد خوب او موجب شده بود که در امر ورزش نیز پیشرفت قابل توجهی داشته باشد.در مدت کوتاهی به پهلوان و یلی تمام عیار تبدیل شده بود.در بسیاری از شب ها که برنامه ورزشی در زورخانه انجام می گرفت از او دعوت می شد که میان داری ورزشکاران را که معمولا توسط پیشکسوتان انجام می شود بر عهده بگیرد و او نیز به خوبی از این کار بر می آمد.

علاوه بر آن در ورزش کشتی نیز استعداد خوبی داشت.ما به اتفاق هم در اولین دوره مسابقات کشتی پهلوانی کشور،انتخابی شهرستان و استان شرکت کردیم . به دلیل اینکه هر دوی ما وزن 90 + کیلو داشتیم، قرار شد در یک وزن کشتی بگیریم.در دور اول هر کدام با یک برد و یک باخت به مرحله دوم راه یافته و متاسفانه مقابل یکدیگر قرار گرفته و اعلام نمودند که باید با هم کشتی بگیریم . اکثر مردم شهر  که در آن هنگام مسا بقه را  تماشا می کردند از رفاقت وصمیمیت ما با خبر بودند ، منتظر واکنش ما بودند . من قصد داشتم که به نفع او کنار بروم و دست او را بعنوان پیروز میدان بلند کنم . اما شهید کیاء موسوی سریع  ازنقشه من آگاه شد و پیش دستی کرد و بخاطر همان روحیه مردانگی و پهلوانی خود بلافاصله در میدان کشتی به نفع من کناره گیری کرد و موجب شد که من به همراه تیم منتخب به مسابقات انتخابی استان گیلان اعزام شوم .

 

رابطه با قرآن و روایات

شهید سید رضا اهل تلاوت قرآن بود و بسیار زیبا قرائت می کرد و علاوه بر آن سخنران خوبی بود و در اجرای مراسم مختلف مهارت و تبحر خوبی داشت . و از آیات و روایات و نثر ادبی و اشعار زیبا در سخنرانی های خود بهره می گرفت وصدای با صلابت او همچون قامت رشیدش در مخاطبین تاثیر خوبی داشت و آنها را جذب می نمود .


روحیات شخصی

همانطور که قبلا اشاره شد شهید ما بسیار مهربان ودارای خلق خوش بوده و روحیه شوخ طبع وبذله گو داشت و این رفتارش موجب گرایش وعلاقه بسیاری از دوستان و اهالی منطقه به وی شده بود . اما در عین حال در مقابل خلافکاران و منحرفین چهره در هم می کشید و اگر قابل هدایت واصلاح نبودندبا آنها به شدت برخورد و مقابله می کرد . او به هیچ وجه اهل مماشات و مدارا با خلافکاران نبود . خصوصا وی از افرادیکه به ظاهر دم از طرفداری از اسلام وانقلاب و راه امام (ره) می زدند واما در باطن رفتار منافقانه داشتند و در فکر زراندوزی و کسب منافع مادی و رشوه خواری بودند متنفر بود و هیچگاه با آنها کنار نیامد . ما عصبانیت سید رضا را در هنگامی می دیدیم که حقی از مظلومی ضایع شده باشد یا سوء استفاده ای توسط برخی از افراد معلوم الحال صورت گرفته ویا آنکه به ساحت مقدس امام و انقلاب  بی  حرمتی شده باشد . این عصبانیت هیچگاه در مسائل شخصی او مطرح نبوده و همواره برای دفاع از اسلام و وانقلاب و امام بود که بر افروخته می شد .



اعتقاد و علاقه او به ولایت

اعتقاد او به ولی فقیه زمان حضرت امام خمینی (ره)بسیار عمیق و مثال زدنی بود .

او به اصل مترقی ولایت فقیه از روی آگاهی منطق  و شعور بالای سیاسی رسیده وحقیقتا معتقد بود که ولی فقیه و رهبری انقلاب می توانند کشور را از دست توطئه های دشمنان نجات داده و فصل الخطاب اختلافات و احیانا نزاع های  داخلی باشد و کشور را از هر گونه بن بست  و انسداد نجات داده  و مدافع اسلامیت ،  جمهوریت نظام ، استقلال ،آزادی  ، قانون اساسی وسایر دستاوردهای انقلاب  باشد .

او به امام خمینی(ره) عشق می ورزید و همواره در مکتوبات و نامه های خود به دوستان به فرمایشات و رهنمود های ایشان استناد می کرد .

شهید کیاء موسوی از افرادیکه از ولایت فقیه استفاده ابزاری می کردند و نیات شوم خود را پشت دفاع ظاهری از ولایت فقیه پنهان میکردند متنفر بود . او همواره با افرادیکه فقط از ولایت فقیه برای از میان برداشتن رقیب و خارج ساختن او از صحنه سیاسی استفاده می کنند و بعد از اینکه به مقصود خود رسیدند دیگر کاری به ولایت فقیه ندارند و به هیچیک از رهنمود های ایشان عمل نمی کنند به شدت مخالف بود و آنها را حامیان ولایت فقیه نمیدانست . ومی گفت که نباید به بهانه دفاع از ولایت فقیه اقدام به طرد توده های مردم که حامیان اصلی امام (ره) ، انقلاب وکشور  هستند نمائیم .

عوامل موثر در شکل گیری شخصیت شهید

صرف نظر از ریشه و تربیت خانوادگی مهمترین عامل شکل گیری شخصیت شهید کیاء موسوی وبسیاری ازهم نسل های اودلدادگی به امام خمینی (ره) و نهضت مقدس انقلاب اسلامی بود . البته در شهر و منطقه لاهیجان برخی شخصیتهای انقلابی ودوستان خوبی مانند شهید حاج ابوالحسن کریمی ، معلم شهید جوانمرد ، مرحوم علیزاده ( معلم قرآن) وبرخی افراد که هنوز هم در قید حیات هستند، تاثیر زیادی بر شخصیت او داشت  ، لیکن تلاشها  و مجاهدت وی نیز برای انتخاب راه وانجام فعالیت هایی مانند حضور در محافل مذهبی ،کلاسهای قرآن و همکاری با نهادهای انقلابی و  مطالعات عمیق دینی و سیاسی و تاریخی در شکل گیری شخصیت و پیشرفت فکری ، علمی و اخلاقی وی نقش عمده ای داشت  .



خاطرات جبهه

اینجانب از سال 1360 توفیق داشتم که همراه جمعی از دوستان ونیز در معیت  شهید عزیزما کیاء موسوی از شهر لاهیجان عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شوم .

گفتنی ها در باره ایثار و فداکاری ها و رشادتهای شهید کیاءموسوی  بسیار است . در اولین مرحله حضور در جنگ ، پس از طی دوره آموزشی سنگین توسط کماندوهاونیروهای ویژه ارتش و مربیان آموزشی سپاه  ، به  کردستان- جبهه مریوان اعزام شدیم . در آن زمان منطقه کردستان و به ویژه  مناطق مرزی شهر مریوان بسیار نا امن بود ما در آنجا ناچار به جنگیدن در دو جبهه بودیم . وقتی که به شهر سنندج رسیدیم در داخل شهربر اثر درگیری های داخلی با گروهکهای کومله و دمکرات جای سالمی وجود نداشت در اکثر ساختمان های شهر آثار گلوله مشهود بود از شهر سنندج با اسکورت کامل ما رابه مریوان اعزام نمودند در مسیر جاده منتهی به مریوان نیروهای امنیت جاده مستقر بودند. این نیرو ها در روز مستقر بودند و شب ها بر چیده شده و به پایگاهها می رفتند . پس از رسیدن به مریوان بلافاصله ما را به ارتفاعا ت مریوان منتقل کردند. مسیر ما تا محل استقرار (مسیر قله تته تا پایان دکل ) بسیار صعب العبور بود و درمعرض دید و تیر رس دشمن قرار داشت . عراقی ها مدام محل عبور یگان ما را که از آن مسیر عبور می کرد گلوله باران می کردند . آتش دشمن آنقدر سنگین بود که راهنما های محلی (چند تن از پیش مرگان کرد مسلمان )که قرار بود ما را به قله دکل برسانند منصرف شده و بازگشتند . در این موقعیت علاوه بر مشکل آتش سنگین دشمن ( تیر بار و خمپاره ) مسئله سرما و برودت شدید هوا را نیز در هوای برفی و یخبندان کوهستان در پیش داشتیم که هر گونه توقف و سکون باعث یخ زدگی و مرگ می شد . وحتی خطر سقوط در دره ها وجود داشت . شهید کیاء موسوی درآنجا مشقات زیادی را تحمل کرد . تمام بدن و لباسهای او یخ زده بود و در سرمای شدید دهها درجه زیر صفر امکان خوابیدن و به تبع آن  شهادت او می رفت .ولی به رغم آنکه امکان استراحت در پایگاههای بین راهی برای ایشان ویا بازگشت به مقر اصلی همراه راهنمایان محلی وجود داشت این موضوع را نپذیرفت و با اصرار کوههای سر به فلک کشیده کردستان را تا هدف اصلی طی نمود . وقتی به مقر رسیدیم اولین چیزی که توجه ما جلب نمود آن بود که متاسفانه  ملاحظه کردیم بر اثر اصابت گلوله خمپاره قطعاتی  از مغز فرمانده اسبق آن مقر( قله دکل) بر سقف نمای بیرونی سنگر چسبیده است .    

 در مدتی که در این خط از منطقه عملیاتی مریوان حضور داشتیم تقریبا هر روزدر معرض   آتش دشمن و همچنین خطرات طبیعی مانند کولاک ، برف ، بهمن و رعد و برق و انتقال آن به داخل سنگر بر اثر اتصال سیم های لخت  دکل مخابراتی که قبل از ما توسط ضد انقلاب  تخریب شده بود  قرار داشتیم .

 یکی از ماموریت های روزانه ما در این مقر تیر اندازی به سوی دشمن از ارتفاع مشرف به مقر ما (محلی به نام کوه تحت) بود که انجام این کارخطرات زیادی داشت و تقریبا مساوی با شهادت بود.

نکته جالب توجه آن بود که شهید کیاء موسوی برای انجام کلیه ماموریت ها همیشه داوطلب بوده و حتی برای انجام کارهایی که خطر بیشتری داشت سماجت و اصرار می ورزید که او انجام دهد . در مدت حضور در مریوان سختی های زیادی کشید و بارها تا مرز شهادت رفت اما هیچگاه از تصمیم خود کوتاه نیامد . وقتی که به دلیل بسته شدن راهها بر اثر برف سنگین در زمستان 1360 در ارتفاعات مریوان ماهها گیر کرده بودیم و حتی از نظر تدارکات و مواد غذایی در مضیقه شدید بودیم ، روحیه بالا و مثال زدنی او بود که به همه دوستان روحیه می داد.

نکته دیگر در خصوص رفتار شهید بامردم اهل سنت منطقه قابل توجه بود ما در هنگام ورود و نیز اتمام ماموریت و برگشت از کردستان بطور طبیعی با مردم و نیز پیش مرگان مسلمان کرد که اهل تسنن بودند برخورد و ارتباط داشتیم . برغم جفای ضد انقلاب منطقه کردستان نسبت به نیروهای رزمنده و نیات سوء آنها نسبت به نظام و کشور رفتار شهید رضا با آنها بسیار احترام آمیز بود . او اعتقاد داشت که حساب ضد انقلاب با مردم کردستان که مردمی محروم بودند جداست.

در جبهه جنوب هم اوضاع به همین منوال بود . اگر چه وضعیت نبرد و جبهه ها و نیز آب و هوای جنوب کشور بکلی با جبهه های غرب متفاوت بود ، لیکن تفاوتی درشجاعت پایمردی  ورشادت های شهید نداشت.                                                                                

برای بار دوم که به اتفاق یکدیگر به جبهه رفتیم  ، برحسب اتفاق ما را به منطقه جنوب اعزام کردند ودر منطقه عملیاتی ارتفاعات میشداغ مشرف به دشت رقابیه استقرار پیدا کردیم آب وهوای جنوب که شهید به آن عادت نداشت چند روز اول ایشان را ناراحت می کرد وسپس عادت می نمود وخود را با شرایط وفق می داد . اینجانب در معیت شهید کیا موسوی ، شهید عباس یوسفی نژاد ، شهید فرهاد زاهد نخجیری ، شهید علی صابری وشهید حسن احمدی ثابت (سرباز ارتش) ونیز تعدادی دیگر از دوستان که هنوز در قید حیات هستدالبته در رده های مختلف رزمی در منطقه عملیاتی  حضور داشتیم.

با تجمع لشکرها و یگانهای رزمی درمحل احتمال نزدیک بودن عملیات را می دادیم ودشمن بعثی  هر روز مواضع ما را با هواپیماها ی خود بمب باران می نمود،و نیروهای خودی هم برای گمراه نمودن و فریب  دشمن هر شب عملیات ایذایی ویا مانور های رزمی  انجام میدادند، واز این رو در بسیاری از شبها به امید انجام عملیات با تجهیزات ومهمات سنگین راهپیماییهای طولانی ومانورهای رزمی داشتیم که سرانجام عملیات والفجر مقدماتی  به وقوع پیوست.                                                  

 اینجانب حقیقتا از توصیف فضای معنوی آن روزها عاجز هستم . آن محبت ها ، نزدیکی قلوب به همدیگر ، دور بودن افراد از منیت ها وخودخواهی ها ،گذشت از همه تعلقات مادی وبسیاری از صفات حسنه را که امروز متاسفانه کمتر شاهد آن هستیم، در آن ایام از افراد بزرگی مانند شهید کیاموسوی وسایر رزمندگان اسلام به وضوح دیده می شد.

 

 

شهادت

متاسفانه در آخرین مرحله حضور ایشان در جبهه من همراه ایشان نبودم . از چند ماه قبل  اینجانب مجددا به محورهای عملیاتی  کردستان  اعزام شده بودم و ایشان به همراه جمعی از رزمندگان گیلان از جمله شهید خوش سیرت ، شهید ابراهیم کشاورز، شهید صادق حسنی وتعدادی دیگر از برادران درلشکر  جدیدالتاسیس قدس  گیلان سازماندهی شده وبه  جبهه های جنوب اعزام شدند .

گاهی در مرخصی ها همدیگر را می دیدیم و از طریق نامه با هم ارتباط داشتیم . آخرین باری که عازم جبهه بود به منزل ما برای خدا حافظی آمد  من او راتا پای اتوبوس  که عازم اهواز بود بدرقه وبا وی وداع  کردم   .

در روزها و ماههای آخر زندگی شهید  از چهره نورانی  او  امکان شهادتش را پیش بینی میکردم .

 بدترین روز زندگی من ، خانواده اش و دوستان نزدیک وقتی بود که خبر های متفاوت اسارت، مجروحیت یا شهادت او توسط راویانی مختلف به ما می رسید .           

 وقتی که از پرس و جو و تحقیقات از همرزمان او که به مرخصی آمده بودند، نتیجه ای حاصل نشد تصمیم گرفتیم که به همراه چند تن از دوستان آقایان ابراهیم یوسفی ورحیم کشاورز به منطقه عملیاتی کربلای2ومنطقه عمومی حاج عمران و ارتفاعات مشرف به منطقه نبرد برویم و خبری از او بدست بیاوریم . آقای رحیم کشاورزتا شهر کرمانشاه مارا همراهی نمود وظاهرا  به خاطر مشکل شخصی  به لاهیجان بازگشت  .

 از شهر باختران (کرما نشاه ) شهید علی صابری نیز که آنزمان خود در جبهه حضور داشت به ما ملحق شد و یکدستگاه خود روی جیپ که ماشین خوبی برای رفتن به مناطق عملیاتی بود با خود آورد وبدین ترتیب ما به همراه ایشان به منطقه عملیاتی کربلای 2 واقع در حاج عمران  عازم شدیم  در میان راه در شهر نقده  نزد  آقای علی فیض  که آن زمان دریکی از  قرار گاههای عملیاتی مستقر در منطقه خدمت میکرد رفتیم ویک شب را در منزل او بیتوته نموده وصبح فردا به اتقاق هم به منطقه رفتیم . 

  در حالیکه چند روزی از عملیات کربلای 2  گذشته بود ملاحظه نمودیم که دشمن یگانهای زرهی خود را به خط مقدم آورده وهمچنان  مواضع ما را به شدت می کوبد در آنجا پس از بررسی نزدیک متوجه شدیم که پیکر شهید در منطقه نبرد جا مانده و امکان انتقال به پشت جبهه در شرایط فعلی با حجم آتش سنگین  میسر نیست و نمی توان پیکر شهید را به پشت جبهه منتقل نمود  .

اینجانب و سایر دوستان از جمله شهید علی صابری از اینکه نتوانستیم کار مهمی در انتقال شهید انجام دهیم  بسیار ناراحت بودیم.

در موقع بازگشت که شهید علی صابری رانندگی خودرو را بر عهده داشت ناگهان بغض کرد و خودرو را متوقف نموده از ماشین پیاده شد و مقداری پیاده رفت  از محل دور شد.به دنبال او رفتم.دیدم که به شدت گریه می کند و منقلب شده است.وقتی از او خواستم به داخل خودرو برود اظهار داشت که چگونه پیکر رضا را در اینجا بگذاریم و خود بازگردیم.

بدین ترتیب همانطور که عرض کردم سالها پیکر شهید در منطقه جا مانده و امکان انتقال آن وجود نداشت تا آنکه پس از پایان جنگ گروه های تفحص شهدا به یافتن پیکر شهید از روی پلاک و انتقال او به زادگاهش اقدام نمودند.

به نظر می رسد حالات شهید در آخرین لحظات را می توان از آخرین برگ نوشته شده در دفتر خاطرات او بدست آورد.او در دفتر مطالبی به این مضمون تحریر نمود:

تا ساعتی دیگر عملیاتی در پیش داریم.رزمندگان اسلام به مدیحه سرایی و راز و نیاز مشغولند.ما گروهی نیز هستیم که هیچ گاه شوخی و خنده را بر خود حرام نمی کنیم.

از  شب عملیات فیلم هایی موجود است  در جمع آنها گویی ضیافتی بر پا بود و قصد رفتن به عروسی را داشتند و انگار قرار بود که داماد شوند و..

 


آرزوها و خواسته های شهید

بهترین روش برای شناختن آرزوها و خواسته های شهید کیاء موسوی مطالعه آثار او شامل دل نوشته ها ، اشعار و خاطرات و نامه های اوست .

او هیچگاه گرفتار و محصور در تمنیات و آرزوهای حقیر مادی وشخصی نبود . او دارای شخصیت و روح با عظمتی بود و آرزوهای اونیزبرای اسلام ، نظام و کشور و مردم بزرگ بود .

او به وحدت جهان اسلام و به اصطلاح به اتحاد جماهیر اسلامی به رهبری قائد اعظم امام خمینی (ره) معتقد بود .

او آرزوی نابودی استکبار و رفع ظلم و ستم از ملتهای محروم و ملت های ستمدیده جهان را دشت .

او آرزوی تحقق واقعی شعار نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی و نیز دستیابی به استقلال و آزادی و عزت ، شرافت ، رفاه ، آسا یش و امنیت ملت ایران را در سر داشت .

بی گمان شهید کیاء موسوی و همه ایثارگران و دلسوختگان نسل اول ودوم  انقلاب اسلامی  از آیندگان انتظار تداوم راه و تحقق آرزوی خود را داشتند .

او خواستار انسجام  و وحدت ملت ایران بود و از هر گونه تفرقه ، جدا نمودن یا منزوی کردن پیروان و یاران امام (ره) و انقلاب اسلامی بیزار و متنفر بود .

در خاتمه توفیق همه عزیزانی که در این راه اهتمام  نموده  ویاد خاطره شهدا را زنده نگه می دارند  را از خداوند متعا ل مسئلت دارم و آرزو می کنم که همواره بتوانیم راه شهدا را ادامه داده و در دفاع از آرمانها و تحقق اهداف آنان موفق شویم .

از خداوند  متعال تمنا دارم در سرای آخرت دوستان شهید ما را شفیع ما قرار داده وقلم عفو برگناهان ما بکشد .

والسلام

 نمونه ها یی  از اشعار شهید  کیا موسوی

سپاه عشق

...می بارد گلوله

فضای جبهه خونین است عطر آگین

ودیو شب ، ردای خویش در هر سوی گسترده

همه جا تیره تار است

 وما هر یک کنار سنگری در انتظار آخرین حرفیم

در این ظلمت سرا ، اما

ندای یا وجیها گاه گه از سینه می خیزد

وچون نیکو نظر کردم علی را غرقه دیدم  در  جهان خود

حسن زانوی غم در پیش

حسین در حال سجده یا رب یارب ندا می کرد

 

 

به اخترهای پر نور خدا لختی نظر کردم

وبا خود گفتم : این مردم خداوندا چه می خواهند ؟

که پیشانی چنین مضطر ، به خاک سرد شب ،

مستانه می سایند

که ناگه بانک یا الله ، مرا از خود برون آورد

آری گاه میقات است

صدای کوچ ، از آفاق وانفس ، باز می خیزد

به ذکر آیه من بین ایدیهم

زمین مین دشمن را، همی باید بپیمائیم

به نزدیکی دشمن ، ناگهان رگبار آتش

 همچو باران بر سر ما ریخت

 

سپاه عشق چون خنجر به قلب تیره دشمن

فرو می رفت

وهر دم نو نهالی غرق در خون می شد

در آن لحظه نگاهم را به سوی دوستان بردم

علی را غرق در خون دیدم

که بر لب ذکر حق می راند

در آغوشش کشیدم ، سخت بفشردم

 در آغوشم به سختی جمله ای گفت ودگر

خاموش ماند وچشم خود بر بست

ودر سوی دگر آن دیگری را زخم خورده ،

 دست پاببریده میدیدم

 

...ودر این گیر ودار سخت

ناگه بانگ تکبیری ، زدورا دور

ندای فتح را در گوش ما پیچاند

وشب در صبح غلتید وبه یغما رفت

واز عرش خدا تا فرش ، یکسر عطر آگین شد

واز عرش خدا تا فرش ، یکسر عطر آگین شد

 

 ***

الا ای مادرا بشنو زمن ، از نازنین فرزند دلبندت

 

که بسیار از برایش خون دل خوردی

وبسیاری شبان را در کنار او سحر کردی

به دستانت ببستی گونه های اشک بارش را

واز بدو تولد تو به گشش هم اقامه هم اذان گفتی

شبانگه با نوای یارب ویارب خواباندیش

ودر خط محمد (ص) ایزد منان فرستادیش

جو تیر پرکش زترکش ، تیر پرکش

ایا مادر هم اکنون بشنو از من

که بسیار از برایش عشق می ورزم

واز عشق وجودت هر زمان مستم

ثنایت می کنم مادر چو جنت زیر پای توست

تو ای مادر شنو از نازنین فرزند دلبندت

که دنیا بس ستمکار است

ستم از دیدگان پر تب وتابش نمایان است

 شبانش تیره وتار است

وروزی تلخ زهر آلود

پس باید که شورش کرد وبر خود کامگان جنگید

ایا مادر دراین ره باب مخصوصی است

 که ایثار وفداکاریش می خوانند

وباید که بر این در یکی مفتح اعمال خود سازم

تو خواهی دید مادر

یکی گنجشک خونین پر

که هر دم می زند چه چه، چه می گوید نمی دانم

 ولی اینقدر می دانم که او از عشق می گوید

واز در خود تپیدن ها

ایا مادر که  روزی نه چندان دور

می آید عزیزت از سفر با حجله خونین

مشو غمناک ، مزن بر سر

زیرا که ماهی میرسد از ره ، ستم دیگر نمی ماند

و در طوفان قسط وعدل می میرد

 واین پیروزی ولطف خدایی را نه از آهن

بلکه خون می آورد از ره

عجب شوری عجب جنگی

عجب مفتاح خوش رنگی

 

دل نوشته ها :

حالتی در من پدیدار گشته گویی که سجده ارضایم نمی کند وبه دنبال حالتی می گردم که در آن تواضع وحلم بیشتر باشد وشاید آن چیزی جز در خون غلطیدن نباشد ، چرا که ان لحظه ای است که تو راضی می شوی .

"بارالها ، دنیای پر از شعار را رها کرده و به دنبال جهانی از شعور در کوهها وبیابانهای بی اب وعلف جبهه پرسه می زنم و در حالی که روحم از درد صیحه می زند ووجودم از گرمای عشق آتش می گیرد."


 فایل صوتی آخرین صدای ضبط شده از شهید رضا کیاموسوی که در سال 65 و چند ماه قبل از شهادتشان در مراسم              سالگرد شهید یوسفی نژاد به عنوان مجری برنامه صحبت می کرد.





 عکس ها:

 

 

 

 






















































در ویراستاری دوم پس از تصحیح و افزودن عکس‌ها و عرضه این مجلد به برخی دوستان و همرزمان شهید، از تذکرات و یادآوری خاطرات مهرآمیزی به صورت کتبی و شفاهی بهره‌مند شدیم که به متن جدید اضافه‌گردیده‌است. به عنوان نمونه، نامه‌ی برادر جانباز، آقای حسین خواجه محمدی به شرح زیر ضمیمه گردیده است:


به نام قادر متعال

حضور برادر ارجمندم جناب آقای دمیا

سلام علیکم

مجموعه تدوین گردیده شما را در خصوص زندگی و شهادت دوست عزیزمان سیدرضا کیاموسوی مطالعه نموده و ]من هم [تصدیق می‌نمایم که یاد و خاطره‌های زیبای او به همراه پژواک آرزو و سروده‌هایش و هیبت سترگ و قهقهه‌های زیبایش با ما زیست می‌نماید. خدایش رحمت آورد برما.

برادر عزیزم، به‌رغم ظهور علائم پیری و رویش موهای سفید، تنها جوانه‌های جوانی مانده در جسم رنجورم یاد آن دوران ربیع با ظهور گاه بی گاه خاطرات سبز و با مصفای همچون آن عالیجناب محشور در خلد آشیان برین و رضوان الهی‌ست.

تشکر می‌نمایم از زحمت و فرصتی که در ثبت و تقریر گوشه‌هایی از زندگی و خصائل شهید سیدرضا مصروف نموده‌اید. که صد البته فریضه‌ای بسیار مقدس در پاسداشت و حرکتی مستمر در زنده‌نگه داشتن یاد و خاطره شهدای گرانسنگ شهر و دیار ما می‌باشد. باشد که موجب  خوشنودی روح پرفتوح و جل و جلاله قرار گیرد.

بنابر فرض حضرتعالی و اندکی کنکاش لازم دیدم چند ویژگی خاص شهید سرافرازمان را برایتان مطرح کنم، که در وارسی و معرفت بر احوال و مقام آن سلاله مردانگی و راست قامتی باید جوانان سرزمین ما مد نظر و سبقه مشی خود قرار دهند.

1- سیدرضا علی‌رغم قرارگرفتن در دو آستانه جوانی خود و جوانی انقلاب اسلامی که طبعاً جولان شور و شیدایی و گرایشهای عمیق روانشناختی و جامعه‌شناختی آن دوران را به ذهن هر نقاد آن عصر مبرهن می‌سازد. اما در او یک تفاوت و یک امتیاز بسیار ویژه و منحصر به فرد در میان تمام دوستان او می‌توان معرفی نمود و آن اهتمام ایشان در اجتهاد اندیشی، نقادی، پذیرش و تصدیق قضایا و رویدادها از طریق چهارچوب متفق و منطقی آن اعم از پذیرش آن برای خود و یا معرفی و نقد آن برای مخاطب و دوست خود می‌‎بوده‌است. در مباحثه و گفتگو هیچ‌گاه بر مشامم، سکوت از نادانی، بغض از خشم و کینه، کلامی از جهالت و تعصب و جهدی از تغافل و تجاهل ندیدم و نیوشیدم. آنچه که به عنوان یک دوست از آن معترفم، تعقیب و حوصله در شنیدن با نوایی از لبخند و تعقیب مردمکان چشم خود با مخاطبش بوده و همان تیب توانست بیشترین و مکسرترین افراد را جذب و شیوای خود قرار دهد.

2-  رضا یکی از سرچشمه‌های روشنفکری مذهبی و فردی رسانه‌ای در رد و بدل نمودن باورهای ملی و مذهبی در عصر خود بود. و به زعم اینجانب لباس رزم می‌توانست یکی از لباس‌ها و شاید تنگ‌ترین لباس در پوشش قامت رعنای کسی باشد که امروز می‌توانستم در سایه‌اش از این بی‌حوصلگی‌ها و طغیانهای گاه‌ و بی‌گاهم دمی آسوده گردم مظلومیت رضا از همه ویژگی‌هایش منورتر است. خیلی‌ها ظرفیت فهمیدن را ندارند و چون استعداد و پذیرش آن را در تاروپود خود ندارند! و هستند!! حیف نبود چشمی که عالی می‌دید! زبانی که استعداد عالی و قلمی که بهترین رسانایی قلب و باور یک عشق را به حرکت درمی‌آورد. از سوی دوستان همچو من مورد غفلت قرارگیرد. و در برهوت خشم و کین بعثی به تیرفنا و شهادت از میان تشنه‌کامان همچو من دورگردد.

3- سیدرضا ظرفیت بالا، قابلیت جذب حداکثری و تنوع بسیار جغرافیایی سنی و بیوگرافی دوستان او بوده است. کسی که بتواند با ظرفیت بالا و از میزان کمیت و کیفیت بالا قادر به ایجاد ارتباط با مردم باشد. بی‌شک باید دارای خلق و خوی عظیم، صبر و حوصله و درواقع فردی با مشی و برنامه باشد. لازمه شخصیتی این مشی، برخورداری از صفات وراثتی بزرگ منشی، جاودانگی و ... بوده که البته می‌دانیم در کنه و ذات وجود مبارکش هم ولایت نبوی و هم حکومت علوی برقرار بوده‌است.

و بقیه بماند تا وقت دیدار او







تقدیر
علی هادی پور صنعتی 

با سلام و خسته نباشی خدمت دوست و برادر گرامم 
خوب می دانم و می دانی که حق رضا بالاتر از این گفتار است چونکه رضا بزرگ بود. نه اینکه خدای ناکرده بخواهم جسارت کرده و اجر این تلاش بی ریا و صادقانه شما و دوست خوبم خواجه محمدی که آرزوی دیدارش را دارم را کوچک جلوه دهم بلکه سر تعظیم در مقابل شما فرود می آورم و با زبان قاصر از شما تشکر می نمایم که اگر نبود این حس مسئولیت شما ، شاید رضاهامان در این دنیای مادی گم می شدند و از یادها فراموش و غریب !!! 
فقط خواستم بگم که رضا خیلی بزرگ بود و دنیا برایش خیلی کوچک و نوشته های شما بالاترین توصیف این دنیای کوچک بود. 
می دانم تو هم مثل من بسیار اتفاق می افتد که بغض دلتنگی رضا گلویت را می فشارد و ناخداگاه اشک گونه هایت را تر می کند و فقط یاد خاطرات خوش رضا ، خنده های رضا ، عکسهای رضا ، نصایاح رضا ، مرام رضا ، و حتی صدای خوش دعای کمیل رضا و ... است که آرامت میکند . 

گویند که با نام تو مجنون گم شد 
در چشم تو آفتاب گردون گم شد 
من می گویم ستاره ای بود شهید 
پیدا شد و چرخی زد و در خون گم شد 

التماس دعا


هیچوقت تنها نیستی دوست و برادرم
قاسم صادقی 

با سلام 
با عرض ادب و احترام خدمت یار وفادار انقلاب جناب آقای دمیا . 
امروز سالروز شهادت جمال بود دلم مثل همیشه برای تمام شهدا تنگ شده بود گفتم این بار که نتوستم به مزارشان برم از طریق سایت کمی جستچو کنم . این شد که خدا خواست و به نام مبارک شما رسیدم .خدا قوت برادر. خسته نباشی.


سلام برادربزرگوارم باتوجه به اینکه ارادت خاصی خدمت جنابعالی وهمه دوستان وخصوصاشهدای عزیزداشتم ودارم هم اینک زحمت کشیدید. سالگردروزشهادت این ابرمرددلاورپیشه آقاسیدرضاکیاموسوی رایادآوری نمودیدبسیارسپاسگزارم روح پرفتوحش باارباب بیکفن آقاامام حسین ع مشورگرددبرادرجان جادارددراین روز نجوای امسال روزعاشورا،قبل ازشروع مراسم ظهرعاشورابراتون توضیح بدم،خیلی زودترازشروع مراسم رفته بودم درمزارشهدای لاهیجان،بعدازعرض سلام ادب به همه شهداقصدم این بوددرکنارمزارسیدشهیدخلوت کنم درسرمزارآقاسیدرضا نشستم باهش خودمانی نجوانمودم وحرفهای دلم راباهش واکردم وزیارت عاشورایی تقدیم این عزیزودیگرشهدانمودم وازش خواهش نمودم رضاجان میخوام دوتاخاطره بزگوکنم هرچندبهترازمن بیادداری،مجدداخاطره رابراش بازگونمودم،۱)گفتم آقاسیدیادته توساختمان واحدتبلیغات وانتشارات سپاه بعضی اوقات جناب آقای دمیامی اومدن دوتایی کشتی میگرفتیدساختمان لرزه می افتاد...من دونم بیادداریدتجدیدخاطره است....

۲)گفتم آقاسیدبزرگوارازکدام بزرگواریتان بگم من متصدی واحدتبلیغات وانتشارات سپاه بودم،یک دوره مسابقه علمی وفرهنگی(وخاطره نویسی) بمناسبت دهه جنگ، برگزارنمودیم،وبرای مقالات (تحقیقات علمی واجتماعی ) وخاطرات جنگ تحمیلی برای نفرات اول تاسوم جوائزدرنظرگرفته بودیم جنابعالی دراین مسابقه علمی مقاله وخاطره نویسی شرکت نموده بودی.بعدازبررسیهای لازم مقاله وخطرات شماازهرنظرنسبت به دیگرشرکت کنندگان برترازهمه بوده به عنوان مقاله وخاطره برتروبه عنوان نفراول درصبحگاه شمارامعرفی نمودم وسیل اعتراضات چندنفر بلندشد.گفتن پارتی بازی شده تبلیغات پرسنل خودش را،برنده اول قرارداده،اومدی بمن گفتی فلانی من نیازبه این هدیه (دوربین کانون) مسابقه ندارم بده به اونکسی که دنیاچشمش راگرفته،وپرمدعاست قبول نکردم گفتم آقاسیدنمیشه حق شماست،من متصدی این کاربودم وبه چندنفرهم دادم خوندن و نظرخواهی نمودنداجماع نظریکسان بوده همه برداشت بنده راداشتندامتیازاول با آقاسیده،سرانجام ازمن خواستی که به اون معترض پرمدعا(اسمش رانمیگم ذهنت خراب نشه)دوربین کانون رابهش بدم،آقاسیدبزرگوارمیدونستی میخوای شهیدبشی ودوربین دنیائی نیازنداشتی؟؟؟آقاسیدبزرگوارمیدونستی خودخدادوربینته؟آقاسیدبزررگوارشماباجان وجوانی خودباخدامعامله کردی،آقاسیدبزرگواراکنون این حقیرسیه روکنارمزارشریفت نشستم،منوخوب میبینی زبان الکنم عاجزاست دروصف شهیدو شهداصحبت کنم آقاسیدبزرگوارازکدام خصوصیات وویژگیهای انسانی،اخلاقی،دینی،ازمهربانیها،گذشت وسخاوت ، دلاوریهات،شجاعتت،ایمان وصداقت وراستیت و... درکنارمزارشریفت ودیگرشهدا بازگوکنم لایق وصف شماشهدانیستم،چراکه شهدا میوه های هستندقبل ازاینکه خراب شوندخداوندآنهارا،میچیند.این حقیراذعان مینمایم :مقام شهادت وشهیدآنقدروالاست که مانه توان ادرک کامل آن رانداریم،ونه برای احقاق حق شهیدان،لیاقت داریم،چون درک کامل مقام والای شهادت برای ماکه درحجاب تن مستورودرزندان طبیعت مقهوروازلذت مادی ومعنوی شهیدان به دوریم،میسورنیست،بی شک شماشهیدان،پیش قراولان وپیشتازان،واقعی مدینه فاضله هستیدسرگذشت جانبازی وحماسه جاودانه شماشهیدان،همواره چراغ راه پویندگان ومشعل فروزان،آیندگان است.آقاسیدبزرگوار سیدعزیزوهمه ی شهدای عزیزدستم به دامانتان دستمان رابگیرید........

 بعدازاین گفتگو دوستانه بزعم شهدادرمراسم عاشوراشرکت نمودم خدایاشهداراازماراضی بگردان،خدایاعمرم راباشهادت ختم گردان اللهم اجعل عواقب امورناخیرا

اللهم اشف کل مریض

اللهم عجل لولیک فرج

خدایاچنان کن سرانجام کار

توخشنودباشی من رستگار

۱۴۰۰/۶/۱۰

ارادتمندشما وشهیدان (عابدی)التماس دعا


نظرات 6 + ارسال نظر
حسن محبوبی پنج‌شنبه 11 شهریور 1400 ساعت 19:13

با سلام خدمت آقای دمیا... یاد سال ۶۰ اولین اعزام شما از پادگان المهدی چالوس افتادم... که با شهید جلوی درب منزلمان
دیدمتان افتادم... آن موقع من ۹سالم بود و جوان و رشید بودید... اما یک چیز هیچ وقت یادم نمیرود که ایشان همیشه خندان بودند... این تنها تصویر ذهنی من از ایشان هست بخاطر دوستی ایشان با شما من بارها ایشان را دیدم اما همیشه همان لبخند و چهره بشاش ایشان یادم هست و البته شما را هم هربار باایشان میدیدم شاد بودید... انگار همان لحظه مزاحی و یا لطیفه ای تعریف کردید و در حال خندیدن بودید... یاد و راح ایشان و همه شهیدان مستدام باد ... خدا کنه من هم لیاقت داشته و پیرو درستی برای این مسیر باشم...

مریم پنج‌شنبه 17 مرداد 1398 ساعت 01:30

با سلام و تشکر از برادر خوبم آقای دمیا دستتون درد نکنه با نگارش خاطرات شهید سید رضا کیاموسوی عزیز. ایشالا خداوند بشما عجر و سلامتی عطا کند که دلمون رو ازخاطراتش شاد کردید . روحش شاد و ایشالا با علی (ع) محشور شوند. امین

سید محمد علی کیاءموسوی شنبه 26 آبان 1397 ساعت 21:27

سلام علیکم جزاک الله خیرا احسنت امیدوارم سایه شما همچنان بر سر ما مستدام باشد که عطر پسر عموی عزیزم را از شما استشمام میکنم 09113341386

آوا چهارشنبه 23 آبان 1397 ساعت 15:45

روحشون شاد.ببخشید از شهید صادق حسنی عکسی ندارین برام ایمیل کنین؟؟؟خیلی دنبال عکسشون گشتم اما متل اینکه موجود نیس

فاطمه غفوری دوشنبه 17 اردیبهشت 1397 ساعت 14:55

ممنون ازمطالب زیبایتان درموردشهید
یادخاطرات پدرم باایشان افتادم

maryam جمعه 23 خرداد 1393 ساعت 01:55

سلام از تلاشی که برای زنده نگه داشتن یاد شهدا می کنید سپاسگذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد