بسم رب شهدا
با گذشت 51 سال از عمر خود مانند هر انسانی وقتی به گذشته نگاه می کنم خاطرات تلخ و شیرین شکست ها و موفقیت ها ،ناکامی ها و کامیابی ها و... از نظرم می گذرد.
دریغ و حسرت من در آن است که در بسیاری از اوقات عمری که می توانست برای انجام فعالیت های مفید و خدمت به خدا ، کشور و مردم صرف شود ، متاسفانه به غفلت و معصیت و بطالت گذشت. به قول سعدی علیه الرحمه:
ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این چند روزه دریابی
اما در گذر زمان لحظات نابی هم وجود داشته که می توان آن را از نقاط روشن و افتخارات زندگی دانست. از آن جمله، دوستی ، هم نشینی و هم رزم بودن با شهدا و باور و اعتقاد عمیق و راه و اهداف و آرمان های مقدس آن هاست.
امیدوارم که خداوند بزرگ به واسطه نزدیکی و الفت با این عزیزان ما را هم مشمول رحمت واسعه خود قرار دهد.
مجموعه ای که ملاحظه می نمایید خاطرات اینجانب با تعدادی از دوستان و هم رزمان شهیدم است که برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره و در حد بضاعت معرفی آن ها تهیه گردیده است. این مختصر را به روح پر فتوح این عزیزان تقدیم می کنم. باشد که موجب خوشنودی و رضایت حق تعالی قرار گیرد.
تهران- خرداد 1393
دید مجنون را یکی صحرا نورد
در میان بادیه بنشسته فرد
کرد صفحه ریگ و انگشتان قلم
می زند با اشک خونین این رقم
گفت ای مجنون شیدا ، چیست این؟
می نویسی نامه، بهر کیست این؟
گفت مشق نام لیلی می کنم
خاطر خود را تسلی می کنم
چون میسر نیست من را کام او
عشق بازی می کنم با نام او